آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه ساز. (فرهنگ فارسی معین). شوخ چشم و دلفریب و دارای ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء). زراق: بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من. حافظ
آنکه عشوه بکار برد. عشوه کار. عشوه ساز. (فرهنگ فارسی معین). شوخ چشم و دلفریب و دارای ناز و کرشمه. (ناظم الاطباء). زراق: بالابلند عشوه گر نقش باز من کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من. حافظ
عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین). دلفریبی و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری. خاقانی. - عشوه گری کردن، عشوه سازی کردن: عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند. خاقانی
عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. (فرهنگ فارسی معین). دلفریبی و شوخ چشمی. (ناظم الاطباء) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری. خاقانی. - عشوه گری کردن، عشوه سازی کردن: عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند. خاقانی